
از اولین احکامی که آقای خامنهای پس از رسیدن به رهبری صادر کرده، حکم مشاورت سیاسی (۱۷/۱۰/۶۸) برای آقای سیدمحمد خوئینیهاست. حکمی که برحسب سوابق و مناسبات سیاسیِ طرفین شگفتی بسیاری برانگیخت اما به اعتبار رهبری تازه و کشتیبان جدید سیاست ایران، در آن درایت، دوراندیشی و مدارای آقای خامنهای دیده شد.
این خوشبینی البته چندان نپایید، سوابق و افکار آقای خوئینیها هم مطلوب اردوی راستکیش نظام مقدس نبود و رهبری هم از هرحیث نیازمند این اردوگاه قدرتمند، بنابراین سیدِ خوئینی به محاق تدریجی و خاموشی رفت.امروز و پس از سالها سید اخیر، با نامهای به رهبری، سیاهی روزگار مردم و کشور را با ادب و ملاحظه تذکار و هشدار داده است شاید که موثر افتد پیش از آنکه دیرتر شود.
من در همان سالها از باخبری پرسیدم وقتی ایشان آقای خوئینیها را قبول ندارد، چرا او را مشاور سیاسی خود کرده است؟ پاسخ شگفت او این بود: تا هرچه گفت، خلافش عمل کنند !
امروز نتیجه آن سیاست نعل وارونه پیشروی ماست: رهبری با محرومیت خود از نگاه منتقدان و مخالفان، هم تمامی شخصیتهای سیاسی را ملکوک و بیاعتبار کرده و هم کشور و مردم را به فقر و محرومیتی بیسابقه در تاریخ دچار کرده است. هرچند خیلی دیر اما هنوز برای هنر گوشسپاری و عبرتآموزی زمان هست.
امروز شاید هیچ جهادی از صریح و رسا سخنگفتن با رهبری بالاتر نیست. جهادی که در آن به مفتیان مسندنشینِ وابسته امید نیست و جویی حریت و شرافت میطلبد. سقوط اعتبار رهبری با افشای فسادهای رنگارنگ حکومتی و ناتوانی ایشان در اداره کشوری آبرومند و توانا با مردمی راضی برهمه آشکار و جای مناقشه نگذاشته است. نه تنها بر همه رجال دین و دولت فرض است تا بیهیچ تعارف و تملق و درکمال دلسوزی ایشان را با صدای بلند مخاطب قرار دهند بلکه بر ایشان هم گوشسپاری، تجدیدنظر و تامین امنیت و حرمت مشفـقان منتقد فرض است.
برگرفته از فیس بوک رضا بهشتی معز