
بسیج، یاری دهنده مردم؟
روزگاری مردانی از جنس نور،ظهور کردند و دنیا را با همه بزرگی اش کوچک دیدند و به این دنیای فانی لبخند زدند و خلاف دل به دنیا خوش کرده ها چیزی جز فرا روی خود ندیدند.
آنها سرشار از احساس و عاطفه بودند ولی احساسشان هرگز بر اعتقاداتشان غلبه نکرد!
مردانی که از تلاش و مجاهدت در راه خدا و برای سرافرازی میهن خود از پای ننشستند. قدرشان خدا داند و بس!
و اما امروز چه کسانی در جایگاه آن مردان نشسته و لباس آنان را به تن پوشیده ؟!
کسانی داعیه دار دفاع از ارزشها و آرمانهای آن مردان هستند و خود را وارث آن مردان می دانند که در تمام عرصه ها بر ملت چنگ انداخته و ملت بی سلاح خود را سرکوب می نمایند. اینان راهی را رفته اند که بازگشت به راه مردان خدا را غیر ممکن نموده.
بسیج روزگاری مدرسه عشق بود، افتخاری بود برای حفظ امنیت یک ملت، حفظ ارزشهایی که در انقلاب به ملت وعده داده شد.
متأسفانه آنها بسیج را ماشینی سرکوبگر میخواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسانهایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را میدانند؟
هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده میشود به راستی چیست؟ دستگاهی بینیت که بفرموده چشمانش را میبندد و دست و پای خواهران و برادرانش را میشکند، یا نهادی مجهز به عمیقترین بصیرتها که میتواند در ظلمانیترین شبهای فتنه، راه را از بیراهه تشخیص دهد؟ شب فتنه روز کسانی است که در پاسخ به این پرسشها مردد ماندهاند.
بسیج نباید سرکوبگر باشد.
قرار نبود بسیج جیرهخوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر حتی تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند.
مگر نمیگوییم عنوانهایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، و امثالشان محملهایی است تا قدرتها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند.
چرا آنهایی که قاعدتا باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمانهایی باشند از آنها فاصله میگیرند؟ مگر میخواهند مکتبشان کریه جلوه کند؟ چرا این مفاهیم را لعن میکنیم و ملاک بیدینی قرار میدهیم؟
دینی که چونان یک بوته گل دلخواه برای بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزههایش ملایم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبدیل به یک بوته خار کنیم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس میگیرد زخمی شود؛ زخمهایی از نوع آنچه جوانان ما در خیابانها میبینند.
مجتبی ناظری