
ایران یک بحران بیشتر ندارد و آن بحران “رهبری” است. تمامی بحرانهای سیاسی،
اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ذیل همین یک بحران قابل تعریف است، این بحران
امر تازهای نیست و ریشههای آن را باید ذیل واژه “حُــکم” در اسلام جستجو
کرد که باعتقاد این مختصر، بحرانیترین مدخلِ فرهنگ اسلامی در کل جهان
اسلام است.
ما میراثدار همه منازعات مفهومی و مشاجرات عملی از صدر
اسلام تاکنون هستیم و شوربختانه باید گفت که این مفهوم از سویی الاستیک، از
سویی مقدس و از کمترین ظرفیت برای تحول مفهومی و بیشترین امکان برای بازی
برخوردار است. آنچه امروز بر ما میرود محصول سنت ناپژوهیدهای است که با
تصویری آرمانی در صدر انقلاب تبیین و تحکیم شد و به کژرویهای بیشتر افتاد.
هیچ یک از مقولات دولت، مشارکت مدنی، نیازهای جغرافیایی و الزامات زمانی –
در مقام تکلیف – راهی به دیهی نخواهد برد که گاه حتی بحران خواهد افزود
مادامی که تحول معناداری در حوزه اختیار و اقتدار “رهبری” اتفاق نیفتد.
“رهبری” مسئول مستقیم یا غیرمستقیم همه اتفاقاتی است که در یک زیستبوم
ملی اتفاق میافتد ودرعینحال باعتبار همان پلاتفرم سنتی غیرپاسخگوترین
مقام و داور کل ست. در نظام سیاسی شیعی، رهبری ظرفیت و حیثیتی دوگانه و
پارادوکسال دارد: از سویی میتواند با سوگیری عقلی/عرفی (مبانی معرفتی
شیعه) راه به سامانهای دمکراتیک ببرد و از سویی باستناد نسبتهای
آخرالزمانی (مبانی پساغیبت) میتواند با استبدادیترین شکل به معضلی
آپوکالیپتیک و فرجامین بدل شده و در دل جامعه مدرن جز از راه تولید بحران
ادامه حیات ندهد.
همه کوششهای نظری و کنشهای عملی باید صرف امکان و
الزام پاسخگویی “رهبری” شود. بقای این مفهوم در هالهای قدسی حتی
دمکراتیکترین تعریف از اصل عرفی و انسانیِ “تفکیک قوای سه گانه” را سخیف و
مبتذل میکند و هیچ نهاد عرفیِ منتخبی قادر بایفای وظایف خود نخواهد بود.
“رهبری” را عرفی کنید تا چرخه تولید بحران در جامعه اسلامی متوقف شود و
دولت به مفهوم مدنی آن جان بگیرد.
رضابهشتی_معز
از فیس بوک نگارنده
جان آگه با فرهیختگان
@IRANIntellectuals