
محمد امجد:
دوست عزيزى از ايران (برادر ايمانىام پويان پروين) از بنده خواست خاطرهٔ شخصى خودم را از آن مرحوم در صفحات مجاز، «نشرحقيقت» دهم.
بعد از مطالعهٔ كتاب «زير آسمانهاى جهان» شايگان، به صرافت افتادم از نزديك، اين «مصاحب علامه طباطبايی(قدس سره)» را ببينم و آن خاطرهٔ «كسب تجربهٔ معنوى» (جهان جاويد پس از مرگِ نشئهٔ فانى و خلود نفس) را كه از ايشان داشت، از زبان خودش بشنوم.
وقتى به ديدار اين «انسان فروتن» در محل نشر فرزان رفتم، علاوه بر ذكر آن خاطرهٔ شخصى و كسب فيض معنوى، اين را نيز صادقانه و ارادتمندانه اضافه كرد:
«علامه طباطبايی اصلاً وارد اين عالم نشد!»
حس كردم اين مؤمن موفق، عجب به «حقيقت معنويت علامه طباطبايی» پى برده و ايمان دارد! آنهم در دورانى كه علامه بهسبب اشتغال به حكمت و تفسير، (برهان و قرآن و عرفان)، در بازار پررونق صرافان قم و قوم، كنج عزلت و فقر و قناعت گزيده بود و محل طعن و ملامت مرتجعان ناخرسند و تهى از باطن و معنا بود!
در آن زمينه و زمانه ولى اين داريوش شايگان بود كه توفيق ربانى قرينش شده بود تا اين «اهلالله» مُكَفَّر (=قدرناشناخته) را بشناسد و به پروفسور هانرى كربن بشناساند و مترجم مخلص و ارادتمند علامه و كربن باشد.
از
مرحوم شايگان همچنين شنيدم كه «علامه از هم لباسىهاى خودش بيشتر احتراز
مىكرد و آنچه را كه در جمع ما مىگفت به محض آنكه يكى از آن نامحرمان
(ارباب عمائم) در جمع ما حضور پيدا مىكرد، سكوت اختيار مىکرد!»
پرسيدم
حتی با فلان شخصيت علمى و فلسفى؟! (بنده در اين فضاى مجاز نام نمىبرم.)
شايگان پاسخ داد: «بله حتی با فلان شخصيت!» وادامه داد: «آن آقا خيلى حرّاف
بود و پرمدعا»
امثال شايگان، در عوض و برخلاف هملباسیهاى ارادتمند علامه، همچون تشنگان خموش و سراپاگوشى بودند كه پس از دويدن بسيار «در پى آواز حقيقت» و ناكامىها و «سراب»جويیهاى بسيار، به زلال معرفت و عرفان اين اهل باطن و اهلالله رسيده بودند و نوششان باد كه قدر شناختند و قدر ديدند.
از يكى از ارباب عمائم در محضر پدر شنيدم كه به علامه گفته بود:
«چرا كربن را شيعه نمىکنيد؟!»
و علامه فرموده بود:
«چهكارش داريم؟ شيعه را در دنيا معرفى مىكند. شيعه بشود كه چه؟ بنشيند يك گوشهاى مثل ما؟!»
واين
هملباسی علامه قطعا اين پاسخ را نپسنديده بود و حتی در وقت تعريف اين
خاطره، احساس بنده اين بود كه نقل اين خاطره در جهت مدح علامه نبود بلكه
«تعریض» بود!
علامه طباطبايی در قم (عاصمهٔ تشيع!) تحت فشار مرتجعان هملباسیاش اجازه و امكان آن را نيافت که حاشیهٔ عالمانه-عاقلانهاش بر «بحارالانوار» مجلسی را به پایان برساند. ولى بههمت این چند انسان موفق و «توفیقیافته» توانست از طریق کربن، «شیعه» (اسلام رحمانی) را به جهان امروز بشناساند و من نمیدانم اگر آن جلسات و آن «شیعهشناسی» این جماعت نبود، با این «اسلامشاهی اموی» امروز، چگونه میتوانستیم به این غربیان ترس داعشومحتسب دیده بقبولانیم که «اسلام» این نیست که شما میبینید و میشنوید.
یاد و راه امثال شایگان، جاوید و پررهرو باد؛ تغمده الله برحمته الواسعة