
در بلندمدت و برای رفع انسداد توسعه و دمکراسی از جمله باید سیکل بسته
استبداد سیاسی/شهروند گنجشکروزی را شکست. شعارها و آرزوهای خوب برای رسیدن
به دمکراسی پایدار با استراتژی کارمندسازی شهروندان سازگار نیست. هر نظام
سیاسی (حتی در کشورهای غربی) بیتردید با چرخه کارمندسازی شهروندان،
پایههای استبداد را تقویت و از امکانات دمکراتیک مردم میکاهد. تجربه
گسترش نظام دیوانسالار در جمهوریاسلامی (افزایش مدام نهادها و مجاری
بودجهبر و اشاعه روح تمکین و وابستگی) و ناگزیر کردن مردم به غم روزیِ
فردا، نشان میدهد که “لکنت زبان” یک درد مزمن و “شهامت گفتار”و”صراحت
رفتار” یک عارضه زمانی گذراست که تنظیم نسبت آن برای صاحبان قدرت، کار
مشکلی نیست و میتواند امکان بازی بیشتر فراهم کند.
یک نظام آموزشی
دمکراتیک با پرورش خلاقیتهای شخصی و ایجاد اعتماد، مردم را برای
خودبسندگی، استقلال در مواضع، شهامت روحی و صراحت اخلاقی آماده میسازد و
با چنین دورنمایی حاکمیت گریزی جز کوچکسازی دولت ندارد چون شهروندان نسبت
زیادی با اطاعت و بیم ندارند بنابراین “نرخ تردید” روبه کاهش میگذارد.
جامعه کارمندسالار یک جامعه نیازمند، محتاط، مطیع و مردد است و تا جایی
مقاومت میکند که نیازهای حیاتی را فیالجمله نبازد. اما اگر حاکمیت آن
اندازه دچار نخوت قدرت یا ضعف هوشی باشد که نتواند شهروند را در پرتگاه
نیازهای حیاتی همچنان نگاه دارد، جامعه مدنی به “وضع طبیعی” فروخواهد غلطید
و از انجا که توان خودبسندگی شهروندان کم است، مقاومت آنان درهم میشکند.
اگر هم بتواند همچنان نگاهدارد نرخ تردید و احتیاط را در شهروندان ثبات
خواهد بخشید !
باید “مدینه کارمندان” را با آموزشهای غیررسمی ولی
کیفیِ انبوه به “سیته شهروندان” ارتقاء داد. روشنفکران و اندیشمندان عرصه
عمومی سرمایههای این میدانند.
برگرفته از فیس بوک رضا بهشتی معز