
خاطرم هست، همان ایام که قم بودم و مرتکب ترویج حقوق بشر جهانشمول، هرگاه فرصتی دست میداد به محضر مرحوم آیةالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی میرفتم و از هر دری سخن میگفتیم و دلشاد میشدیم. يكبار ، خدمت ایشان بودم و ایشان از مطالعات ایام جوانیاش میگفت و خاطره داستانی را گفت ( ظاهرا از مرحوم جمالزاده یا … خاطرم نیست) که عنوان داستان بی همه چیز بوده و بعد شروع کرد به تفصیل آن داستان را با اتکاء به حافظه تعریف کردن و اینکه در نهایت داستان ، نویسنده نتیجهگیری کرده بود که عنوان «بی همه چیز»، برازنده « آخوند بی دین و وجدان و عقل » است!
چرا؟! چون، طلبه، وقتی وارد حوزه میشود ، از همان ابتدا، عقل و وجدان خود را به نفع دين ( فهم ابتدايی از آیات و روایات) کنار میگذارد و البته بهانه اش موجه است! چون خیال میکند هر چه در فهم ابتدایی آیات و روایات کسب میکند؛ لاجرم باید فراتر از احكام عقل و وجدان باشد و جامع آن دو؟! حال چنانچه این آخوند، در نهایت مطاف ( آنگاه که مرجع و معتبر و محترم شده است) و خلق الله اورا میپرستند!( به تعبیر امام صادق ع در تفسير آية شريفه اتخذوا أحبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله) تقوی نیابد وصائنا لنفسه نشود؛ خب میشود بی همه چیز! و یا به تعبير سعدی:
دین به دنیا فروش!
پ.ن: مرحوم سیدرضا دربندی که اهل الله بود و اهل باطن ، به همین جهت توصیه کرده بود: « اگر میخواهی بروی قم ( یا نجف، فرقی نمیکند) درس بخوانی و زحمت بکشی که بشوی مرجع ! مردم دستات را ببوسند ؛ بهتر است بروی جمشید ژتون بفروشی!
سلام عليه يوم ولد و يوم عاش و يوم يحشر حيا
محمد امجد